ميرسد نوروز عيد و ميدهد بوي بهار

شاعر : عبيد زاکاني

باد فرخ بر جناب شاه گردون اقتدارميرسد نوروز عيد و ميدهد بوي بهار
آفتاب هفت کشور سايه‌ي پروردگارقهرمان چار عنصر پادشاه شش جهت
خسرو گيتي ستان جمشيد افريدون شعارشيخ ابوسحاق سلطان جهان داراي دهر
دهر را در اضطراب و چرخ را در زينهارپادشاهي کاورد زخم سنانش روز رزم
فيض جودش بي قياس و بحر لطفش بي کناربرق خشمش بيقرار و موج قهرش بي امان
جود او افزون ز هر صورت که آيد در شماروصف او بيرون ز هر معني که آري در سخن
آفتاب از حسن جاهش بنده‌ي خنجر گذارماه بر درگاه امرش مسرعي فرمان پذير
اين جهان را بزمت از کيخسرو و جم يادگارپادشاها ديده‌ي اهل جهان روشن به تست
ميکند گردون به خاک آستانت افتخارميزند خورشيد از راي جهانگير تو لاف
بندگانت را مقارن فتح و نصرت بر يسارچاکرانت را ملازم بخت و دولت بر يمين
تاج ميبخشي و ميبودند شاهان تاجدارملک ميبخشي و ميبودند شاهان ملک‌گير
کرده‌اند از بهر عالي بارگاهت برکناراطلس نه توي اين چرخ مقرنس شکل را
کوه را در جنبش آرد بحر را در اضطرارروز رزم از بانگ رعد کوس و برق تيغ تيز
کله‌ي شيرافکنان چون گوي گردان خاکسارقامت گردون شود چون قد چوگان خم پذير
تل و هامون گردد از خون دليران لاله‌زارروي صحرا گردد از زخم سم اسبان ستوه
حدت پيکان کند از جوشن جانها گذارنيزه بربايد تن مردان جنگي را ز تن
آتش قهر تو از دريا برانگيزد غبارخنجر تيز تو هامونرا کند درياي خون
باد بختت کامران و باد جاهت پايدارباد عمرت بي قياس و باد عيشت بر دوام